یه سفر کوچولو .....
پسرقشنگم
یه روز عمه جون اومد ازمون خواست که باهاشون بریم مشهد
چون شما کوچیک بودی هنوز مشهد نرفتی با باباجون تصمیم گرفتیم بریم ..خیلی خوشحال بودی و توراه اصلا اذیتتمون نکردی و دلت میخواست تو حرم امام رضا فقط راه بری عزیزکم خیلی خیلی بهت خوش گذشت و نمیدونم بزرگ بشی یادت میمونه یا نه
زیارتت قبول پسرکم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی